ذهن کیوان وقتی مشغول انجام تکالیف مدرسه است مدام سرگردان است. با خود فکر میکند، “محال است که در این امتحان را بتوانم خوب بدهم”، “حق با پدرم است، من درست مثل اونم—هیچوقت نمیتوانم آدم موفقی شوم.” بعد به بدن خود نگاه میکند و فکر میکند که چقدر پاهایش لاغر هستند. با خود میگوید، “اَه مطمئنم که مربی فوتبال وقتی ببیند که چقدر لاغرم نمیگذارد که در تیم بازی کنم.”
ادامه مطلب