حالا درست ۲ سال و ۵ ماه از خبر رسمی ورودش به ایران میگذرد، ۲ سال و ۵ ماهی که هر روزش یک رنگ و یک خبر ناخوب را در دل خود جای داد. روزهایی که رنگ سیاهی به صورت زندگی زد. گفتند «مهمان ناخوانده چینی» و در عمل دانستیم این مهمان بیرحم قصد رفتن ندارد و گویی خود میزبان این روزگار است!
معصومه صبور در ایکنا نوشت: شاید روزهای نخستین آمدنش، روزهایی که همه ما و هر یک به نوعی در تلاش برای فرار از بد سرشتی ذاتی او بودیم و هر کداممان به نوعی از دست این دزد و راهزن سلامتی به خلوتی پناه میبردیم، تصور نمیکردیم که در مدت کوتاهی دستان بیرحم این نورسیده چینی به دامان زندگیمان برسد. به سراغ دلخوشیهای کوچک پنداشته و در حقیقت بزرگمان برود، همان دلخوشیهایی که بوی ناب زندگی میداد، بوی آغوش عزیزانمان که به دلیل همواره «غفلت و ناسپاسی» از عمق و جانش بی خبر بودیم.
خیلی زود گرمای دستانمان را در سردی روزگارش فراموش کردیم، در مرامنامه بیمرامی این ویروس «عشق، لبخند، رحم، مهر و حتی غم» آدابی برای ادا کردن ندارد. دیری نپایید رسم زندگیمان را به نارسمی خود کشاند و ما به آداب آن کشیده شدیم.
ماسک که به صورتهای ما نشست، گویی لبخند برای همیشه از چهرههایمان رخت بر بست. حالا اشک هم پشت آن ماسکها یخ میزند، دوباره گُر میگیرد و پَر پَر میشود برای دیده شدن چشمانی باز! افسوس که همین ماسکها که بنا بود لبان ما را به سود سلامتی بدوزد، راه چشمانمان را مسدود کرد!
همین چیزِ ناچیز «ماسک» حالا برای خودش شده است همدمترین و مونسِ ناگفتههای ما. همان سخنانی که برای پنهان کردنش مجالی نمیشناختیم حالا هر روز _ هزار بار در دستان این ناچیزِ رنگ عوض کرده (تنوع و رنگ ماسکها که در بازار بیشتر شد غم ما هم بیشتر شد، تنوع همیشه شادیآفرین نیست، تنوع ماسکها یعنی ماندنی شدن کرونا) با آن سه بُعد کذاییاش که حتی اندازه یک بُعد هم نمیفهمد! برای فراموشی آنچه باید بر زبان جاری سازیم لبان ما رو مُهر و موم میکند! آری آمدن کرونا دوستت دارمهای ساده و زلال را از دلهای ما ربود! انگار همه سربلندیها و سرورها را گذاشتهایم به روزهای پس از کرونا! غافل از سرشت کرونا، سرنوشت و جهان ...
کرونا که آمد سبک زندگی آدمیان به کل و جز - از جز به کل تغییر کرد! مجالس جشن و عروسی رفته رفته به عزا بدل نشد، چه مادرانی و پدرانی که بی گناه قربانی دستانِ بیرحم این پدیده چینی شدند و حتی عزیزانشان مجال عزاداری به شکل آدمیان برایشان نیافتند. چه پرستاران و پزشکانی که در راه خدمت به انسان، جانِ شیرین خود را تقدیم سلامتی من و تو کردند و ..
کرونا که آمد راستش ما آدمها هم کمی بیش از پیش از هم دور شدیم. بهانه دوری و دوستی را یافتیم و یادمان رفت که کرونا هرچه بود، باشد و خواهد بود میتوانست و همچنان میتواند به نوعی تمرین «قدرشناسی بیشتر از عمر در حال گذر» باشد.
کرونا که آمد اقتصاددانان بیکار ننشستند! از مجال فضای مجازی برای کسب و کارهای اینترنتی رونق پر روغنی ساختند. مشاغل وابسته به شبکههای اجتماعی هر روز بیشتر و فعالتر شد. بماند که کاسبان نااهل این عرصه هم به خالی کردن حقیقی جیب مردم از همین راه _ فضای مجازی _ مشغول شدند و چه خانوادههایی که در این فضا و از ترس جان و خرید در بازار کرونایی، پولهای بی زبان خود را به دامن این شیادان اینترنتی ریختند.
کرونا که آمد؛ تحلیلگران اجتماعی به همراه جامعهشناسان و روانشناسان محترم پیشبینی کردند؛ دوران پساکرونا دوران رونق کار روانپزشکان و روانشناسان است. پر بیراه نگفتند. در عالم کم مهری، کم مهارتی و توسعه نیافتگی انسانی هر تغییری و هر مهمانی مبارک یا نامبارک، تهدید تلقی میشود. با این حساب وجود نامبارک کرونا در ایران تهدید بزرگ خانوادگی و اجتماعی ما ایرانیان شمرده شد. مهارت گفتوگو و همدلی در جامعه ما تا جایی بحرانی است که برای تابآوری اجتماعی بیشتر به مدد گفتوگو باید دردهایمان را سوار کنیم، ببریم نزد روانشناسان و روانپزشکان پیاده کنیم! بل این رفت و این آمدها به سود زندگی تمام شود. رونق کار روانشناسان تا جایی پیش رفت که یکی از رسانههای بزرگ کشور تیتر زد «ویزیتهای دیوانه کننده رواندرمانی در ایران».
کرونا که آمد کار ما _ خبرنگاران _ همچون سایر خدمات اجتماعی و فرهنگی در سایه دور و نزدیک کاری ادامه یافت. خبرنگاری شکلی دیگر به خود گرفت. مراسم و آیینهای علمی - فرهنگی راه فضای مجازی را برای خود باز دیدند و به مدد تکنولوژی به آن مجال نقل مکان کردند. خبرنگاری پشت میزنشین بی شک از آفات بزرگ دوران کرونا برای این حرفه شد! خبرنگاران با چشمانی اشک بار و پر دغدغهتر از پیش، خبرهای تلخ کرونایی را به امید روزهای صفر شدن آمار مرگ و میرهایش رساندند. روزهایی که خیلی دیر آمدند و خیلی زود رفتند.. حالا دوباره کرونای جهانگیر، جان گرفته است و حال و احوالمان را نیز...
حتما سالهای بعد «کروناشناسی، کروناپژوهی و تحلیلگری اجتماعی پساکرونا» به عنوان رشتههای جدید وارد دانشگاهها میشود و در محققانش کلی از ما آدمیان که به دست بی تدبیریها و با تدبیریهای دوران کرونا، دچار آشفتگیهای درمان، دارو و واکسن بودیم، مینویسند و جایزه هم میگیرند!
کرونا که آمد کمی رعایت حق دیگران را بیش از پیش فراموش کردیم. کمی از رحم داشتهمان کمتر شد. آمدنش کمی ظاهرمان را خشک و خشنتر و دلهایمان را نازکتر و آسیب دیدهتر کرد. شاهد درد، رنج و مرگ دیگری و دیگران بودن و بی تفاوت گذشتن برایمان عادیتر از عادی شد!
ای کاش در این میان و میدان کمی مرگ آگاهتر میشدیم.
سفرهای پهن کردیم و نیازهای جاری و اساسی زندگی در سایه کرونا را چیدیم وسط آن؛ هرچه گرانتر بهتر و لابد کرونا دورتر! با این وصف حالا یک کرونای بیخود و بیجهت برای یک خانواده ایرانی به عبارتی روزی چقدر تمام میشود؟
به قول مادربزرگها چند قلم علف و گیاه که همیشه خدا خوراک زندگی ما ایرانیان بوده است و عطارباشیهای عزیز زحمت اضافه کردن آن به سبد مصرف خانوادههای ایرانی را با مهربانی و حکمت تقبل میکردند، در بازار کرونازده از این رو به آن رو شد! حالا برای خرید یک سیر مریم گُلی، یک سیر زنجبیل، چندی چوب دارچین، چند گرم نعناع، پونه و آویشن که از حداقلهای مصرف یک بیمار کرونایی است باید با حساب و کتاب از قبل تعیین شدهای به عطاری محل سر بزنیم! به بازار گوشت، مرغ و تخممرغ، میدان میوه و تره بار و داروخانه و بازار سیاه دارو ورود نمیکنم! ورود همه ما به این میادین آزاد است! فقط آنقدر بگویم که قبل از آنکه کرونا به مغز استخوانمان بزند خبری از این قیمتهای فضایی برای پر کردن ابتدایی سبد خانوار هم نبود! خلاصه آنکه زندگیهایمان با مخارج جدید آشنا شد و نمیدانم این آشنایی چه زمان به جدایی خواهد انجامید؟! مخارجی که هرگز روا نبود و نیست!
کرونا که آمد با خود حساب و کتابهای دیگری کردیم. اوایل ورود نامبارکش فکر میکردیم این درد و مرگ برای همسایگان دور و دورتر است، شاید کرونا همان قم ماند، شاید سر راه به اراک و یا آن طرفتر کاشان سری زد، پیاده شد و به پایتخت نرسیده با اولین پرواز خودش را به مقصد نامعلومی رساند و هیچ وقت روی ما تهرانیها را زیارت نکرد. خوشخیالی و تصورات خود را داشتیم که با ترس ناشناختهای که از آن داشتیم خیلی هم دور از ذهن نبود.
پایش که به تهران باز شد، خیلی مقاومت و ایستادگی از خود نشان دادیم. هرچه توان داشتیم جمع کردیم برای شستن روزی هزار بار دستان و ضدعفونی همه چیز و همه کس به مدد الکل! خیلی زود نَقل «الکل» شد نُقل محافلمان و مسابقه سر خرید بیشتر و بهتر آن جایزه داشت!
خلاصه آنکه تمرینهای فراوان کردیم که نکند پای این بی خدا به خانه ما برسد که نمیرسد ان شالله. پایش با دستانی جانگیر به خانه همه ما رسید. حالا تقریبا هیچ خانواده ایرانی نیست که از گزند این ویروس در امان مانده باشد. مرگ و میرهای چون برگریزان پاییز تلخترین ورقهای هر روز این دوران بوده و هست و خواهد بود. روزهایی که اشک برای بروز نیاز به فضای بیشتری داشت و این شهر برایش کوچک بود..
ای کاش پیش از آمدنش کسی درِ گوشِ راست ما به آهستگی میگفت، یادمان نرود در خوشی را پشت سرمان ببندیم، مبادا لبخندهای خوشه خوشهمان را که از شوق دیداری جوانه میدهند، نرسیده بچیند و ببرد جایی دورتر از آبادی دلمان! کسی در گوشمان نجوا نکرد! چید و برد!
این روزها همه ما بی صدا و بی نوا زیر لب روزی هزار بار نفرینش میکنیم برای گلهایی که پر پر کرد و برای آغوشهایی که به جانِ جهانمان بدهکار گذاشت.
حالا که برای دومین بار طی دو سال گذشته کرونا به سراغم آمده و اکنون که در انتظار پزشک برای درمان در درمانگاهی پر ازدحام از بیماران کرونایی نشستهام، گذشته از درد بی امانی که در رگهایم جاریست و نور ناچیزی که به چشمان راه یافته است، به چهرههای آدمهایی که روبرویم نشستهاند خوب نگاه میکنم. چشمهایی که فهمی از دردشان ندارم. اینقدر عمر کردهام که حالا بدانم دردهای هیچ بشری شمردنی و حتی شبیه دیگری نیست، ولی در فهم یک نکته به دانایی نسبی رسیدهام، در این چشمها میتوان روشن خواند، این چشمها چیزی برای گریه کم ندارد فقط «جان درد و دردِ جان» اجازه اشک را از آنها گرفته است.
بیشتر دقت میکنم، طوری که سعی کنم به حریمشان تعرض نکرده باشم، انگار در جستوجوی خویشتنِ خویشم. در چشمان یخ زده و سخت منتظر این مردمان چیزی فراتر از «درد کرونا» موج میزند. این مردم تشنگیهای بزرگ اجتماعیشان را با ماسک و الکل هر روز کول میکنند و به این سر و آن و سر شهر میبرند. این مردم بی صدا فریاد میزنند:
حالا دو سال و ۵ ماه آزگار است روی خوش زندگی، امید، نشاط، تعادل، تمرکز و عشق را ندیدهایم. ما دلتنگان حقیقی زندگی هستیم! لطفا کمی زندگی، کمی آرامش به ما برسانید! درخواست زیادی است؟!
معصومه صبور
منبع: ایکنا
نظراتی که حاوی توهین یا افترا به اشخاص ،قومیت ها ،عقاید دیگران باشد و یا با قوانین کشور وآموزه های دینی مغایرت داشته باشد منتشر نخواهد شد - لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.