من دختری ۲۶ساله هستم، لیسانس مترجمی زبان انگلیسی دارم و الان هم دارم خودم را برای کنکور کارشناسیارشد آماده میکنم. ساکن یکی از شهرستانهای استان فارس هستم. سال گذشته به اجبار خانواده با شخصی بدون دوران نامزدی عقد کردم و بعد از یک ماه از ایشان طلاق گرفتم، پارسال تابستان این اتفاق برایم افتاد. داستان از این قرار بود که من از همان ابتدا به ایشان هیچ علاقهای نداشتم و صرفاً اصرار زیاد خانواده منجر به این اتفاق شد. حتی من پس از عقد نمیگذاشتم ایشان به من نزدیک شود و همین رفتارم ایشان را بر سر لج انداخت و به زور به من نزدیک شد. آن اتفاق برای من مثل تجاوز بود. بعد از آن اتفاق وحشتناک از او جدا شدم و بعد از این ماجرا یکیدو ماه افسردگی شدید گرفتم. حالا بعد از گذشت یک سال مسئلهای که مرا رنج میدهد این است که متأسفانه اسم ایشان در شناسنامهام به عنوان همسر ثبت شده و پاک نمیشود. من بعد از این ماجرا در طول یک سال اخیر چندین و چند تا خواستگار داشتم با شرایط عالی، که متأسفانه بعد از فهمیدن ماجرا و شرایط من یکییکی پا پس کشیدند و منصرف شدند. من مدام این استرس را دارم و معمولاً وقتی تنها هستم این فکر و خیالها به سراغم میآیدـ که اگر به خاطر این شرایطم آن کسی که میخواهم نیاید چه کنم؟ اینکه همه به من بهعنوان یک زن مطلقه نگاه میکنند، من را به شدت آزار میدهد. من تصمیم گرفتم درس بخوانم و درسم را ادامه دهم و خودم را مشغول کنم تا کمتر فکر و خیال کنم، ولی این افکار مدام میآید سراغم و ذهنم را مشغول کرده است.
ادامه مطلب