امام حسین(ع) و یاران با وفای ایشان در جنگی که حدود هشت ساعت به طول انجامید، به شهادت رسیدند، هیچ موضوعی در تاریخ اسلام به اندازه عاشورا ریزبینانه و جزئی گزارش نشده و شاید یکی از دلایل آن حقانیت شهدای کربلا و ضرورت تبیین حقیقت ماجرایی فوق ظالمانه و آگاه بخشی مردم از ظلم ظالم به مظلوم و اهداف والای قافله آزادگی است.
در روز شمار ایام دهه عاشورای حسینی(ع)، روز نهم دهه محرم الحرام سال ۶۱ هجری یعنی تاسوعا روز رسیدن لشکر «شمر بن ذی الجوشن کلابی ربابی» از کوفه است که بعد از اینکه اسلام وارد عراق شد و شهر کوفه ساخته شد، وارد شهر کوفه و از ساکنان کوفه شد و با چهار هزار پیاده نظام به دستور ابن زیاد به عمر سعد ملحق شد.
شمر همراه با نامه ای از ابن زیاد که او را نامزد جایگزینی و جانشینی عمر سعد به عنوان فرماندهی کل لشکر کوفه در کربلا کرده بود و در نامه عنوان شده بود که اگر عمر سعد دست به کار شد و کارزار با امام حسین(ع) را یکسره کرد که هیچ وگرنه اگر در این امر شک و تردید و دو دلی و تزلزلی داشت و سهل انگاری و مسامحه می کرد، گردن او را بزن و خود متولی تمام لشکر کربلا شو.
وقتی عمر سعد متوجه مضمون و محتوای نامه شد، او را رد کرد و اصرار بر ادامه کار داشت و لذاست که همان عصر تاسوعا روبه خیمه گاه امام حسین(ع) آورد، اما امام حسین(ع) آن شب را یعنی شامگاه روز نهم یعنی شب عاشورا تا فردای صبح دهم محرم مهلت خواستند و بالاخره موافقت با این مهلت انجام گرفت که ظاهراً نامه ای که شمر بن ذی الجوشن با خودش روز نهم محرم به دست عمر سعد رساند، نتیجه معکوس آن سعی ای بود که عمرسعد انجام داده بود که شاید گرفتار کشتار با امام حسین(ع) نشود، اما نتیجه نامه شدت عمل و دستور اکید به شمر بن ذی الجوشن شد.
وقتی شمر در مجلس عبیدالله ابن زیاد این نامه را از ابن زیاد دریافت کرد که به طرف کربلا با چهار هزار سرباز پیاده نظام بِرود، شخصی در آنجا بود که از خاندان کلبیان کوفه بود که فاطمه بنت حزّام کلابیه که البته برخی از علما نپذیرفتند که نام این خانم فاطمه باشد و به کنیه امالبنین اکتفا می کنند و می گویند نه اینکه نام خانم فاطمه و کنیه اش امالبنین است بلکه نام ایشان امالبنین است؛ خاندان امالبنین از بنی کلاب بود و شمر هم از ملحقات همین قبیله بود و شخصی که از نزدیکان خانواده یا خاندان حضرت ابوالفضل(ع) از طرف مادری بود و در مجلس عبیدالله زیاد حاضر بود بر ابن زیاد پیشنهاد کرد که اگر اجازه دهد نامه ای را به عنوان امان نامه از سوی امیر کوفه عبیدالله ابن زیاد برای برادران امام حسین(ع) فرزندان ام البنین یعنی حضرت ابوالفضل(ع) و برادرانش جعفر و عبدالله و عثمان نوشته شود.
ابن زیاد اجازه داد که نامه امان نامه نوشته شود لذا شخصی که از خاندان کلبیان کوفه بود از طرف عبیدالله ابن زیاد این امان نامه را آماده کرد البته در خبر تاریخی نیامده است که آیا ابن زیاد این نامه را مُهر و امضایی کرده یا فقط مدعی دایی بودن بر این برادران داشت، از زبان ابن زیاد این امان نامه را نوشته است به هر حال این نامه را به دست شمر داد و اونامه را با خود به کربلا آورد. باز خیلی روشن نیست که آیا در همان صبح روز عاشورا شمر به خیمه گاه امام حسین(ع) نزدیک شد و صدای خود را بلند کرد یا عصر روز نهم این نامه را به نزدیک خیمه گاه امام حسین(ع) آورد و صدا زد که «أَیْنَ بَنُوا أُخْتِنَا؛ فرزندان خواهر ما» ( البته اینجا خواهر ما فقط به اعتبار اینکه ام البنین کلابیه از قبیله بنی کلاب بوده است نه اینکه خواهر به معنای واقعی کلمه باشد) فرزندان ام البنین نخواستند جواب او را بدهند، اما امام حسین(ع) فرمودند: «گرچه کافر است اما بی پاسخش نگذارید و پاسخ دهید»برخاستند و رفتند و او نامه را عرضه کرد و ابوالفضل(ع) به عنوان بزرگ براداران پاسخ داد: «آیا به ما امان می دهی و فرزند رسول خدا(ص) بی امان باشد» ابوالفضل(ع) نفرینی به او کردند و برگشتند. آن زمان امان دادن بدین معنا بود که این چهار قهرمان امام حسین(ع) را از او جدا کنند، این یک امر طبیعی است هر نفری که از اصحاب و یاران و به خصوص بنی هاشم و قهرمانانی این چنینی از اطراف امام حسین(ع) جدا شوند، برای دشمن غنیمتی است که حضرت عباس(ع) پاسخ شمر را آن چنین داد.
نحوه شهادت حضرت ابوالفضل(ع) و برادرانش
شیعیان نهم محرم یا تاسوعا را به حضرت ابوالفضل العباس(ع) اختصاص می دهند. درباره نحوه شهادت حضرت عباس(ع) آمده است:
عباس بن علی(ع) به برادران مادری خویش، عبدالله و جعفر و عثمان گفت: «برادرانم! از آنجا که شما فرزندی ندارید، به میدان روید تا شما را ببینم در حالی که مخلصانه در پیشگاه خدا و رسولش گام برمی دارید.» ابتدا عبدالله به میدان رفت و جنگ نمایانی کرد تا اینکه شخصی به نام هانی بن ثُبیت حضرمی به پیکارش آمد؛ هرکدام ضربه هایی زدند که عاقبت هانی حضرمی، عبدالله را به قتل رساند.
پس از او جعفر بن علی به میدان رفت. باز هم هانی حضرمی با او رو در رو شد و وی را کشت. پس از آن دو، عثمان بن علی به میدان رفت که خَولیّ بن یزید اصبحی تیری به سویش پرتاب نمود و او را به زمین افکند و مردی از بنی دارم به سویش رفت و سر از تنش جدا کرد.
تشنگی بر امام حسین(ع) غالب گشت؛ پس در راهی قدم گذاشت که به فرات منتهی می شد. این در حالی بود که عباس جلوتر از او حرکت می کرد. آن مرد دارمی به سربازان همراهش که از سپاهیان ابن سعد بودند، گفت: «وای بر شما! بین او و آب فرات قرار بگیرید و او را از رسیدن به آب باز دارید!» آنگاه خود به سوی امام(ع) تیری انداخت که به چانه اش اصابت کرد. امام حسین(ع) تیر را در آورد و دستش را زیر چانه برد که پر از خون شد، آن را ریخت و گفت: «خدایا، به تو شِکوه می برم از آنچه با فرزند دختر پیامبرت می کنند!»
لشکر، عباس را محاصره کردند و او را از برادرش جدا ساختند و بدین ترتیب حسین به سوی میدان بازگشت. عباس به تنهایی به جنگ با آنان پرداخت تا سرانجام زخم های بسیار برداشت و نتوانست مقاومت کند. در آن زمان حُکیم بن الطفیل السنبسی و زید بن وَرقاء حنفی تمیمی پیش رفتند و در کشتن او همکاری کردند.
انتهای پیام
نقل از شفقنا
نظراتی که حاوی توهین یا افترا به اشخاص ،قومیت ها ،عقاید دیگران باشد و یا با قوانین کشور وآموزه های دینی مغایرت داشته باشد منتشر نخواهد شد - لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.