من یک پرستارم معنی درد و رنج و بیماری را میفهمم و با تمام وجودم درکت میکنم می فهمم وقتی روی تخت بیمارستان خوابیده ایی چقدر دلتنگی ،وقتی با ان نگاه خسته و دردمندت به چشمانم خیره میشوی و نگران روند درمانت هستی که آخرش چه می شود...
به گزارش بهداشت نیوز و به نقل از سازمان نظام پرستاری، س. محمودی پرستار بالین از بیمارستان های اهواز این دلنوشته را برای ما فرستاده است، لطفا بخوانید:
اکنون که این دردنامه را می نویسم از یک شیفت سنگین کاری بعد از ١٢ ساعت کار بی وقفه با دستانی خسته و چشمهای بی رمق که گویی از شدت بیخوابی خشک شده باشند می نویسم،من یک پرستارم معنی درد و رنج و بیماری را میفهمم و با تمام وجودم درکت میکنم می فهمم وقتی روی تخت بیمارستان خوابیده ایی چقدر دلتنگی ،وقتی با ان نگاه خسته و دردمندت به چشمانم خیره میشوی و نگران روند درمانت هستی که آخرش چه می شود،
نگرانی و دلهره همراهانت همه ایناهارا می فهمم من هم از جنس خودت هستم من هم انسانم بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش زیک گوهرند
بر من خرده نگیر اگر گاهی بدلیل شلوغی بخش رسیدگی به کارهایت با تاخیر انجام می شود آخر باید از چند بیمار همزمان مراقبت کنم یکی از بیماریش یکی شاکی از دیر آمدن پزشکش یکی سرکوفت می زند که پولش را می گیری وبا نگاهش مرا می آزارد .آن یکی دوست دارد که کنارش بنشینم و و صبورانه به درد دلش گوش کنم و..
ومن میمانم با اینهمه کار با اینهمه افکار پریشان .
بر من خرده نگیر اگر نمیتوانم تمام اینکارهارا همزمان انجام دهم ولی قسم خوردم با عشق برای تو پرستاری کنم درکنارت باشم و دردت را تسکین بخشم
رسیدگی به کارهایت که تمام می شود، تازه نوشتنم شروع می شودو من باید دقت کنم که چه می نویسم مبادا چیزی بنویسم که منی که تا صبح صبورانه بر بالینت بوده ام و پزشکی که تا صبح درحال استراحت بوده است زیر سوال برود،
مبادا طوری بنویسم که بیمارستان متضرر بشود که کسورات آن گردن من بیوفتد ،باید حواسم باشد
خدماتی که من برات انجام میدهم در سیستم his بیمارستان بنام شخص دیگری ثبت بشود و در آخر
من همان آمپول زن خطاب شوم.
بیمارستان تخت خالی ندارد من باید پاسخگو باشم ،
بیمارستان کثیف است من باید پاسخگو باشم
،هزینه درمان گران است من باید پاسخگو باشم
و باید و باید های دیگر...
تازه این یه روی سکه زندگی روزمره ی من است
من باید وقتی با خستگی تمام بعد از شیفت کاریم به خانه برمیگردم نقش یک مادر مهربان و همسر فداکار را ایفا کنم
کودک کوچک من نمیداند که شلوغی بخش یعنی چه؟؟ کودک من نمی داند دیدن درد و رنج بیمار چه اثری روی روحیه یک پرستار می گذارد و من باید ببینم و صبورانه تحمل کنم پرستاری کنم، عاشقانه مادری کنم و فداکارانه همسری.
همسر من نمی داند پاسخگوی نقص سیستم بودن یعنی چه؟؟،،همه ی این مشکلات را با شانه های خسته ام به دوش می کشم.
من باید به حکم پرستار بودنم به سوگندی که در پیشگاه خدای بزرگ یاد کردم پرستاری صبور مادری مهربان و همسری با گذشت باشم .
خیلی دوست دارم که کنارت بنشینم تو از دغدغه ات بگویی و من پرستارانه گوش دهم و بتو امید دهم کمکت کنم ،
آخر مگر پرستاری جز این است؟
اما من کجا و پرستاری کجا..
ولی با تمام این سختیها ،که گاهی تمام انرژیم را تخیله می کنند و دیگر رمقی برای ماندنم نمیگذارد ،
لبخند بیمارم ،بهبودیش ،دادن خلاصه پرونده بعد از ترخیص به دستانش برق امید در چشمانش،
آرامش عجیبی به دلم به روحم تزریق می شود آنگاه است که من از حرفه ام احساس رضایت میکنم و لبخندی از سر شوق بر لبانم جاری می شود ،
و با افتخار می گوییم #من یک پرستارم"
نظراتی که حاوی توهین یا افترا به اشخاص ،قومیت ها ،عقاید دیگران باشد و یا با قوانین کشور وآموزه های دینی مغایرت داشته باشد منتشر نخواهد شد - لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.